با یک آزمایش ساده می توانید تشخیص دهید که احساسی هستید یا منطقی؟ این آزمایش ساده به اینگونه است که مطابق تصویر (۱) دستانتان را در حالیکه انگشتان از هم فاصله دارند بلافاصله و بدون هیچ فکری مانند تصاویر (۲) و (۳) در هم گره کنید.
اگر انگشت شست چپ مانند تصویر (۲) روی انگشت شست راست قرار گرفت شما فرد احساسی هستید و اگر بر عکس انگشت شست راست شما مانند تصویر (۳)روی انگشت شست دست چپ قرار گرفت شما فردی منطقی هستید. اگر کمی دقت کنید در خواهید یافت که شما تنها یک حالت انگشتان را می توانید براحتی داشته باشید و اگر بخواهید حالت عکس آنرا با انگشتان اجرا کنید قدری مشکل خواهد بود و حالتی که براحتی بر شما مقدور می باشد گویا نوع شخصیت شماست…..
خب… حالا که فهمیدی جزو کدوم دسته ای میتونی در ادامه خصوصیات هر دسته رو بخونی.
انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند.
الف) افراد احساسی ب) افراد منطقی
افراد احساسی افرادی هستند که بر پایه احساسات و عواطف خود ، تصمیمات مختلف زندگی شان را می گیرند.اما افراد منطقی افرادی هستند که براساس عقل و منطق و استدلال خود تصمیم گیری می کنند. افراد احساسی نیمکره راست مغزشان فعال تر است در صورتی که افراد منطقی نیم کره چپ مغزشان فعال تر است.
افراد احساسی دارای خصوصیاتی همچون خلاقیت، احساسی بودن، کلی نگر بودن، بلند پروازی و رؤیایی بودن و دل رحم بودن و … می باشند و نیز افراد منطقی خصوصیاتی همچون: نظم، منطقی بودن، پرداختن به جزئیات، واقع گرا بودن، تحلیل و استنتاج را دارا می باشند. افراد منطقی یا احساسی هر کدام به نوبه خود عالی هستند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد در واقع این دو گروه مکمل یکدیگر در روابط اجتماعی سالم هستند.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 437بار
- انتشار : چهار شنبه 13 مهر 1396برچسب:, - 14:46
آزمون کوتاه ولی جامع زیر به شما کمک می کند تا خود را از لحاظ رفتار ها و افکار بسنجید و تشخیص دهید که آیا دچار اعتیاد جنسی هستید و باید از متخصص برای حل مشکلتان کمک بگیرید یا اینکه فردی عادی هستید .
البته تشخیص قطعی به عهده متخصصین امر است و این آزمون فقط سنجش شخصیت جنسی شماست.
سوالات را با دقت بخوانید و پاسخ دهید.
1-آیا تاکنون پیش آمده است که رفتار جنسی شما با زندگی خانوادگی تان تداخل کند؟
الف-خیر
ب-بله
2-آیا شیفته و گرفتار روابط جنسی هستید؟
الف-خیر
ب-بله
3-آیا خودتان احساس می کنید که رفتار جنسی غیر عادی دارید؟
الف-خیر
ب-گاهی اوقات
ج-معمولا
4-آیا همسرتان تا به حال در مورد رفتار جنسی شما شکایت کرده است؟
الف-خیر
ب-گاهی اوقات
ج-معمولا
5-آیا معمولا احساس بدی در مورد رفتار جنسی خود دارید؟
الف-نه اصلا
ب-تا حدودی
ج-خیلی زیاد
6-آیا دیدگاهتان راجع به رفتار جنسی تان را از شریک زندگی خود مخفی می کنید؟
الف-خیر
ب-گاهی اوقات
ج-معمولا
7-آیا کتاب های مربوط به مسایل جنسی می خرید یا علاقه مند به استفاده از سایت و شبکه های مخصوص این مسایل هستید؟
الف-خیر
ب-گاهی اوقات
ج-معمولا
8-آیا تاکنون پیش آمده است که نتوانید رفتار جنسی تان را متوقف کنید حتی اگر بدانید که کارتان نابجاست؟
الف-خیر
ب-بله
امتیازات:
در سوالات سه گزینه ای :الف-0 ب-1 ج-2
در سوالات دو گزینه ای:الف-0 ب-2
نتایج:
-امتیازات بین0 تا 4 ابتلا به اعتیاد جنسی نامحتمل است.
-بین5 تا 7 احتمال اعتیاد جنسی وجود دارد بهتر است با متخصص مشورت کنید.
-8 و بالاتر این امتیاز می تواند نشان دهنده ابتلا به اعتیاد جنسی باشد برای تشخیص نهایی و درمان به متخصص مراجعه کنید.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 754بار
- انتشار : شنبه 2 مهر 1396 - 13:8
زبان چیست؟
«زبان یک نهاد اجتماعی است.بدین معنی که افراد یک اجتماع به منظور آگاهی از مقاصد و نیات یکدیگر و برای برقراری ارتباط با همدیگر عناصر آن را برقرار کردهاند.زبان نه تنها مهمترین وسیلهی ارتباطی بشر بلکه پایهی اغلب دیگر نهادهای اجتماعی نیز میباشد و به دلیل سرشت اجتماعی خود هماهنگ با اختلاف اجتماعات،مختلف است.به سخن دیگر با اینکه این نهاد در همهی اجتماعات بشری وجود دارد و وظیفه و نقش آن در همهجا یکسان است شکل آن الزاما در همهی جوامع یکسان نیست و نحوهی عمل آن در هر اجتماع با اجتماع دیگر آشکارا تفاوت دارد.به طوری که هر شکلی از زبان فقط در میان افراد جماعتی معین میتواند وظیفهی برقراری ارتباط و تفاهم را به جای آورد».(باقری،۱۳۷۵ :۱۱)
در تعریف بالا به قراردادی بودن زبان اشاره شدهاست.زبان نهادی است که از یک نظام مشخص برخوردار است و به وسیلهی نظم و هدف معینی قراردادی را بین افراد یک جامعه تنظیم میکند تا در خدمت ارتباط و درک متقابل یکدیگر باشند.
چرا انسان را حیوان ناطق مینامند؟
«وقتی میگوییم انسان حیوانی است ناطق در واقع قوهی نطق یا زبان را وجه تمایز نوع انسان با انواع دیگر حیوانات قرار میدهیم.به بیان دیگر ادعا میکنیم که زبان خصیصهایست منحصرا انسانی.ولی خصوصیات دیگری نیز هست که صرفا متعلق به انسان است مانند لباس پوشیدن،مذهب،اخلاق،نظام زناشویی و بسیاری دیگر.پس چرا بهجای اینکه قوهی نطق یا زبان وجه تمایز انسان با حیوانات دیگر قرار گیرد،دیگر از این ویژگیهای انسانی به عنوان وجه تمایز در تعریف بالا به کار نرفتهاست؟مثلا چرا گفته نشده انسان حیوانی است اخلاقی یا مذهبی یا چیزی مانند آن؟پاسخ این سئوال جان کلام است:به این دلیل که پدیدههایی چون مذهب و اخلاق و زناشویی و غیره پدیدههایی صددرصد اجتماعی هستند ولی زبان گو اینکه در اجتماع و از اجتماع آموخته میشود پدیدهای صرفا اجتماعی نیست.به نظر محققان جدید قسمت بزرگی از ساخت زبان و نیز قسمت عمدهای از مکانیسم یادگیری آن از راه تکامل زیستی بشر در طول قرنها به وجود آمدهاست و امروز ذاتیِ ذهن همهی انسانها در سرتاسر جهان شدهاست...بنابر نظر این دانشمندان زبان مهمترین خصوصیت ذاتی یا غیر عرضی انسان است که میتواند وجه تمایز او با حیوانات دیگر قرار گیرد و جملهی انسان حیوانی است ناطق نیز دقیقا همین نکته را بیان میکند».(باطنی،۱۳۸۵ :۱۲)
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 814بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:15
طرح
تعریف طرح و تفاوت آن با داستان
شاید بهترین تعریف از طرح را فورستر ارائه داده باشد آنجا که داستان و طرح را با مثالی معنا میکند و میگوید:
«طرح نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلول.سلطان مرد و سپس ملکه مرد داستان است اما سلطان مرد و پس از چندی ملکه از فرط انده مرد طرح است...یا اینکه ملکه مرد و کسی از علت امر آگاه نبود تا بعد که معلوم شد از غم مرگ سلطان بودهاست».(فورستر،۱۳۶۹ :۹۲)
فورستر در ادامه تفاوت بین داستان و طرح را در ایجاد دو پرسش از سوی خواننده مطرح میکند و میگوید:
«همین مرگ ملکه را در نظر بگیرید اگر داستان باشد میپرسیم:خوب بعد؟و اگر طرح باشد میپرسیم:چرا؟».(همان:۹۲)
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 805بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:15
زاویهی دید(دیدگاه )
راوی در داستان احتیاج دارد که از دیدگاهی مشخص به داستان نگاه کند و روایت را شکل دهد.در واقع روایت یک داستان راوی و زاویهی دید را پوشش میدهد.
«منظور از دیدگاه یا زاویه دید در داستان،فرم و شیوهی روایت داستان است توسط نویسنده.به عبارت دیگر دیدگاه،روش نویسنده است در گفتن داستان.هر شیوه روایت مانند دریچهای است برای ارائهی اطلاعات داستان به خواننده».(مستور،۱۳۷۹ :۳۵)
«دیدگاه میتواند از نوع دانایکل نامحدود(سوم شخص)،دانایکل محدود،دانای کل نمایشی،اول شخص و دوم شخص،تکگویی درونی و بیرونی باشد.دیدگاه دانایکل نامحدود به تمام عرصههای عینی و ذهنی نفوذ میکند،حال آنکه دیدگاه دانایکل محدود فقط کنش و عرصهی عملکرد شخصیت یا شخصیتهای مشخصی را روایت میکند».(بی نیاز،۱۳۸۷ :۷۸)
دیدگاه دانایکل نامحدود
این دیدگاه که از آن به عنوان دیدگاه سوم شخص هم یاد میشود به زاویهی دیدی اطلاق میگردد که در آن راوی به شکل نامحدودی از تمام امکانات روایت برخوردار است. تمام آنچه در متن اتفاق میافتد از اعمال و گفتار و حتی ذهنیات شخصیتها با اطلاع است.(راوی مفسر یا همهچیزدان را به خاطر بیاورید این دیدگاه با این راوی روایت میشود).
بیشتر آثار کلاسیک به طور مثال جنایت و مکافات نوشتهی داستایفسکی و یا آناکارنینا از تولستوی با این دیدگاه روایت شدهاند.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 800بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:14
تعریف روایت
«بنیادیترین عنصر داستان، روایت است.روایت به مفهوم بازگویی پیدرپی واقعه،کاشف توالی،تسلسل و زنجیره وار بودن گفتاری است که راوی آن را بازگو میکند.واضح است که واقعه لزوما به حوادث عینی و ماجراهای خارجی اطلاق نمیشود.بازگویی ذهنیات هم اگر با توالی و پیوستگی همراه باشد نوعی روایت است».(مستور،۱۳۷۹ :۷)
در واقع روایت همان بازگو کردن داستان است.اسکولز و کلاگ در کتاب ماهیت روایت،روایت را اینگونه تعریف میکنند:
«کلیهی متون ادبی که دارای دو خصوصیت وجود قصه و حضور قصهگو است، میتوان یک متن روایی دانست».(اخوت،۱۳۷۱ :۸ )
بدون تردید،روایت یک متن نیاز به یک راوی دارد و راوی درصدد بیان داستانی است.در نتیجه یکی از ویژگیهای بدیهی یک روایت وجود راوی و وجود داستانی است که قرار است روایت شود.
برای اینکه با روایتی داستانی روبهرو باشیم غیر از راوی و داستان به چه چیزهای دیگری احتیاج داریم؟
مایکل تولان برای روایت این تعریف را در نظر گرفته است:
«[روایت]توالی ملموسی است از حوادثی که به صورت غیر تصادفی در کنار هم آمدهاند.از این تعریف اینگونه استنباط میشود که روایت توالی سلسلهای از حوادث است با اینهمه نباید تصور کرد که فقط اگر سلسلهای از حوادث کنار هم زنجیر شوند، تشکیل روایت میدهند بلکه از شرایط عمدهی این توالی بههم مربوط بودن حوادث است.اینکه به شکل اتفاقی با هم تلاقی پیدا نکردهباشند.تولان میگوید مقصود از غیر اتفاقی بودن حوادث این است که ارتباط میان حوادث باید مشخص و با انگیزه باشد.به عبارت دیگر روایت توالی منظم حوادثی است که دارای ارتباط استنتاجی باشد و یکی از دیگری منتج شود».(اخوت،۱۳۷۱ :۱0)
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 810بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:13
هر داستانی در جایی اتفاق میافتد.شخصیتهای داستانی در مکانهایی رفتوآمد دارند، در فضاهایی با شخصیتهای روبهرویشان صحبت میکنند و...در واقع مکان و موقعیت جغرافیایی داستان مسئلهای است که باید دربارهاش فکر شود.بدون شک جهان داستان به موازات ماجرا و شخصیت و موضوعش مکانی را میخواهد که خود را به تصویر بکشاند بنابراین انتخاب مناسب مکان وقوع حوادث و رویدادها و نحوهی چگونگی توصیف آن در نگارش داستانی قابل قبول، نقش تعیینکنندهای دارد.
مندنیپور زمان و مکان را دو عنصر جدانشدنی معنا کردهاست و واژهی جای-گاه را به کار بردهاست:
«به گمانم میتوانیم مکان و زمان را در داستان به گرتهی فیزیک نسبیت ابعاد مشترک یک ساحت بدانیم.یعنی زمان را در داستان بُعدی دیگر از مکان بشناسیم و از این همگنی کسب معنا کنیم.از این رو به نشانهی این نگاه و پیوند مکان و زمان ترکیب جای- گاه را،جای بهازای مکان و گاه بهازای زمان پیشنهاد کردهام».(مندنی پور،۱۳۸۳ :۱۱۳)
همانطور که قبلا هم اشاره شد صحبت از یک عنصر داستانی بدون در نظر گرفتن ارتباطش با سایر عناصر داستانی دشوار است؛چرا که عناصر تشکیل دهندهی داستان ارتباطی انداموار با یکدیگر دارند.
بدینجهت لازم است برای ملموس بودن پرداخت مکان داستان،تاثیر این عنصر را مشخصا با عناصر دیگرِ داستان مرور کنیم.در این بخش ارتباط مکان و شخصیت را پیشروی شما قرار میدهیم.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 881بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:2
داستان با حضورش در دنیایی که خلق میکند زمانی را به خود اختصاص میدهد برای روایت و ساخته شدن.به طور کلی چهار نوع زمان در داستان پیشرو داریم:
«۱زمان تقویمی
منظور همین تقسیمبندی زمینی و بلکه انسانی است که بر حرکت وضعی و انتقالی زمین قرارداد شده و سال و ماه و روز و ساعت و اجزایش را همهمان میشناسیم و با اندوه، گذشتنش را نظاره میکنیم.در داستان اینگونه زمان بستر حلقههای حادثههای گوناگون است که پیاپی همخوان با لحظهها سلسلهشان را پدید میآوردند.در داستان همین که مینویسیم یا میخوانیم:ساعتی گذشت یا چهارشنبه هم برای من باران میبارید یا در سال ۷۶ با همه انکارها سرانجام پذیرفت که عاشق شده،زمان تقویمی پدید آوردهایم.
۲زمان کیهانی
از نخستین آنِ انفجار بزرگ(big bang (زمان کیهانی آغاز شدهاست.در زمان صفر تمام مادهی جهان، گویوار لابد در هم فشرده به صورت هستهی زمان و مکان حضوری مبهم داشته است گویا.چنانکه فیزیک امروز میگوید.فردا روز شاید این نظریه عوض شود...در داستانهای علمی تخیلی به علت حضور سرعت زیاد حرکت،به علت جولان در کهکشان،زمان کیهانی نقش مییابد.(نمود زیبای این زمان را در رمان ۲00۱،اودیسهی فضایی(راز کیهان)نوشتهی آرتور سی.کلارک به هنگامی که آخرین فضانورد به تونل زمانی آن سنگ بزرگ در مدار مشتری وارد میشود و زمانها را به سرعت در مینوردد و خلقتها را شاهد میشود میتوان خواند.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 805بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:10
معنای تعلیق
کلمهی تعلیق در داستان به معنای معلق نگه داشتن خواننده نسبت به جریان داستان است اعم از حادثهی آن، عمل داستانی و یا انتخاب شخصیت و...در واقع تعلیق عنصری است که با شک و تردید هم معناست و این شک و تردید خواننده را وا میدارد تا داستان را دنبال کند و به او امکان حدس زدنهایی را در ارتباط با ادامهی داستان و فرجام ماجرای داستانی میدهد.
جایگاه تعلیق در داستان
آیا میتوان خوانندهی بیحوصلهی امروز را که در دنیای سرعت زندگی میکند و نیتش از خواندن یک متن شاید تفریح و وقتگذرانی یک روز تعطیل و خسته کننده باشد بدون بر انگیختن حس عدم اطمینان از پایان وقایع داستان و هیجان مربوط به ماجرا و شخصیت داستانی تا پایان داستان حفظ کرد؟
در گذر زمان و با توجه به بالا و یا پایین آمدن میزان حساسیت انسان به برخی مسائل،نحوهی نگارش داستان نیز تحولات چشمگیری داشتهاست.یادتان باشد داستان برای انسان نوشته میشود و همین امر تاثیر نحوهی زندگی و اندیشهی انسان را در تغییر نگارش داستان سبب میشود.
به نظر میرسد امروزه بیشتر از هر چیز شخصیت و شخصیتپردازی بر داستانها حکومت میکند.اما به گمانم یک متن ادبی تا زمانی که میل و رغبت خوانندهاش را برای دنبال کردنش ایجاد نکند،نمیتواند بخت این را داشته باشد که خوانده شود.هنوز میل پاسخ به این سئوال که بعد چه خواهد شد در خوانندهی امروزی بهترین راه تشویقش برای خواندن متن است.
فورستر در کتاب جنبههای رمان مینویسد:
«داستانی که واقعا داستان باشد باید واجد یک ویژگی باشد شنونده را بر آن دارد که بخواهد بداند بعد چه پیش خواهد آمد و بر عکس ناقص است اگر کاری کند که خواننده نخواهد بداند بعد چه خواهد شد».(فورستر،۱۳۶۹ :۳۳)
به خاطر داشته باشید هنر قصه گویی شهرزاد در هزار و یکشب این بود که در جایی لب از قصه گفتن فرو میبست که شهریار مشتاقانه میخواست بداند بعد چه خواهد شد. در واقع با انتظار و اشتیاقی که در شهریار به وجود میآورد،جانش را حفظ میکرد.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 845بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 10:9
درونمایه چیست؟چه ویژگیهایی دارد؟ چگونه بیان میشود و چه مفاهیمی از آن استخراج میشود؟
با پاسخ به این پرسشها می توانید به درک بهتری از درونمایه،یکی از عناصر برجستهی داستان برسید.
«درونمایه داستان که گاه از آن به فکر اصلی یا مضمون و یا پیام داستان تعبیر میشود دیدگاه و جهتگیری نویسنده است نسبت به موضوع داستان.اگر موضوعها را به جهانبینیها تشبیه کنیم،درونمایهها ایدیولوژیهای برگرفته از آنچه که هست دلالت میکند و درونمایه به آن چه باید باشد اشارت دارد».(مستور،۱۳۷۹ :۳0)
در نظر بگیرید نویسندهای موضوع عشق را برای نوشتن داستان خود انتخاب کرده و به نحوی از هم پاشیدگی یک عشق را روایت میکند و اینکه عشق سرانجام خوبی ندارد. موضعگیری نویسنده در ارتباط با موضوع داستانش یعنی عشق این است که عشق به ناکامی میانجامد. این درونمایه داستان است.البته در نظر داشته باشید این یک مثال برای ملموس شدن معنای درونمایه است.هر نویسندهای در قبال موضوعی که انتخاب میکند مفاهیمی را القا میکند. این مفاهیم و یا همان جهتگیریها، گاه روشن است و کاملا در متن قابل برداشت است و گاهی دریافت آن مبهم است و میبایست متن دوباره خوانده شود.
درونمایهها در بعضی مواقع با پیام داستان مترادف گرفته میشوند که اشتباه است. پیام و درونمایه دو مقولهی متفاوت هستند.در درونمایه امکان این که پیامی نهفته باشد وجود دارد ولی در پیام،درونمایه تصویر نمیشود.در واقع ظرفیت و قابلیت درونمایه بسیار بیشتر از پیام داستان است.هرچه درونمایهها از پشتوانهی منطقی و پرمعناتری برخوردار باشند به همان اندازه دسترسی به آنها تمرکز و دقت بیشتری را میطلبد.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 843بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:1
موضوع در داستان به چه معناست؟چه جایگاهی در ساختار داستان دارد؟چگونه انتخاب می شود؟آیا در انتخاب موضوعی خاص از جانب نویسندهای خاص مطلبی برای تحلیل وجود دارد؟
حتما این مطلب را در سخنرانیها یا کلاسهای داستاننویسی و جلسههای نقد و بررسی شنیدهاید که میگویند:مگر چند تا موضوع برای نوشتن داستان وجود دارد؟ همهی موضوعات پیش از این نوشته شدهاند و آنچه که مهم است چگونگی پرداخت این موضوعات تکراری و محدود است.در واقع مروج این تفکر (به جای چه گفتن به چگونه گفتن اهمیت بدهیم)رویکردهای فرمگرایانه در هنراست.
آیا به واقع همان موضوعات همیشگی و تکراری مثل مرگ و زندگی و عشق و...در دنیای داستان وجود دارد و انتخاب موضوع امروزه روز دیگر مطلب قابل توجهی نیست؟
شاید بهتر باشد ابتدا معنایی از موضوع در داستان بیان کنیم:«موضوع شامل پدیدهها و حادثههایی است که داستان را میآفریند و درونمایه را تصویر میکند،به عبارت دیگر موضوع قلمرویی است که در آن خلاقیت میتواند درونمایه خود را به نمایش گذارد».(میرصادقی،۱۳۷۶ :۲۱۷)
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 849بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:7
راوی
همانطور که گفتهشد هر روایت یک راوی دارد که داستان بهوسیلهی او روایت میشود.در این بخش با راوی و امکانات حضورش در داستان آشنا خواهیم شد.
تعریف راوی
«راوی در لغت یعنی روایتکننده و در اصطلاح ادبیات، کسی و گاه چیزی را گویند که داستان را روایت میکند به سخن دیگر راوی شخصی است که نویسنده حوادث داستان را از زبان و زاویه دید او نقل میکند».(داد،۱۳۷۸ :۲۲۹)
در نظر داشته باشید این نویسنده است که راوی داستان را انتخاب میکند و این راوی، قرار است با خواننده در ارتباط باشد و داستان را برایش روایت کند و پیش از آن ذهنیات نویسنده را در قالب شخصیتها و داستان به تصویر بکشد پس میتوانید مثلثی از ارتباط نویسنده و راوی و خواننده را در ذهنتان ترسیم کنید.
نظریههای مرتبط با راوی
نظریههای مرتبط با راوی به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند:
«۱نظریههایی که معتقدند راوی وجودی حقیقی دارد و دارای هویت است.
معتقدان به این نظریه میگویند راوی فردی است که روایتی را نقل میکند و واقعا در داستان حضور دارد.این دسته از منتقدان که تقریبا شامل اکثریت میشوند، برای اثبات نظر خود راوی بسیاری از رمان های کلاسیک را شاهد میآورند. مثلا راویهای تام جونز،آرزوهای بزرگ،باباگوریو،دیوید کاپرفیلد و نظایر اینها.
۲نظریهپردازانی که راوی را دارای تعین نمیدانند.
برای مثال رولان بارت هنگام بررسی داستان سارازین بالزاک میپرسد:«در اینجا چه کسی سخن میگوید؟»و بعد خودش جواب میدهد:«متن سخن میگوید».البته مقصود بارت این نیست که داستان بالزاک فاقد راوی است بلکه میخواهد بگوید که نویسنده مسئولیت کامل را بهعهده ندارد و خود راوی هم دارای تعین نیست.
و یا توماسمان،نویسندهی آلمانی که نظریههایش تاثیر عمدهای بر نظریه پردازان آلمانی گذاشت معتقد بود که راوی، روح روایت است.داستان به وسیلهی روح روایت نقل میشود.این روح به قدری مجرد و همهجا ناظر است که از نظر دستوری به جز در قالب سوم شخص به شکل دیگری از آن نمیتوان صحبت کرد.البته این سوم شخص گاهی میتواند تشخص یافته و به شکل اول شخص در آید:منی که میتواند در قالب آدمهای مختلف دیگر در آید و در مکانهای مختلف ظاهر شود.ولفگانگ کایزر دیگر منتقد آلمانی متاثر از نظریهی روح روایت مان میگوید اشتباه است که راوی را فردی بدانیم که دارای هویت و شخصیت است.در اینجا روی سخن کایزر متوجه کسانی است که میپندارند راوی درست مانند کسی است که در زندگی روزمره دربارهی واقعهای به ما گزارش میدهد و دارای شخصیتی واقعی است. بنابراین راوی نه نویسندهی داستان است و نه فلان شخصیت اثر که اغلب با آن رفتار خاص آشنایش با او روبهرو میشویم.در پشت نقاب راوی، داستان قرار دارد داستانی که خود را روایت میکند و روح رمان،روانی که همهجا ناظر است و دانای کل این دنیا[رمان]است.
نظریهپرداز دیگری که باید به نظریهاش اشارهی کوتاهی بکنیم هامبورگر است.او معتقد است که در روایت به شیوهی سوم شخص، راوی هویت فردی و تشخص ندارد:در واقع چیزی به اسم راوی داستانی وجود ندارد...یعنی به مثابهی شخصیتی که نویسنده آن را خلق کردهاست.حتی زمانی که از من،ما و یا قهرمان ما به عنوان راوی صحبت میکنیم اینها هم در حقیقت وجود ندارند.تنها راویِ خیالی و روایتش وجود دارند.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 910بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:3
رُمانِ دستهایش بوی گل میداد در ده فصل نوشته شدهاست.رُمانی که با یکی بود یکی نبود آغاز میشود و با پایانِ کلاسیک(به نقل از راوی رُمان)بالا رفتیم دوغ بود؛پایین اومدیم ماست بود؛قصهی ما راست بود،تمام میشود.اما اشتباه است اگر تصور کنیم این آغاز و پایان کلاسیک در بطن متن نیز گسترش یافتهاست.در واقع روایت،روایت درهم تنیدگی سنت و مدرنیته است که یک جاهایی به پست مدرن تبدیل میشود.
مثلث شخصیتهایی که میتوان در متن آنها را تحلیل کرد با سه شخصیت پادشاه و وزیر و دختر شاه پریان گره خوردهاست.
پادشاه و وزیر و دختر شاه پریان
آیا میتوان پادشاه را نماد جامعهی سرخوردهای دانست که استبدادش به ضرر همهی مردم و همچنین خود پادشاهست؟به گمانم بتوان پادشاه را کاریکاتور یک شخصیت مستبد دانست که با انحصار قرار دادن زیبایی باغش،روحیهی خوب را از مردم گرفتهاست.پادشاهی که یک فوج سرباز گوشهی مملکتش گذاشتهاست تا دست مردم را بو کنند که مبادا کسی جرات کرده باشد گلی را از باغ چیده باشد.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 894بار
- انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 21:55
همه با مدل ها کار نمی کنند. عکاسان زیادی هستند که کارشان عکاسی از مردم عادی است، باید کاری کنیم که مانند مدل ها به نظر برسند. پس چگونه وقتی آن ها تجربه ژست گرفتن و کنترل صورتشان در مقابل دوربین را ندارند این کار را انجام می دهید؟ در ادامه به هفت نکته ای اشاره می کنیم که به شما کمک می کنند به سوژه های پرتره خود حسی مدل گونه دهید.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 909بار
- انتشار : چهار شنبه 9 مهر 1396 - 20:58