مجموعه ی کتاب های PDF روانشناسی منتشر شده
به ادامه مطلب برید
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 6328بار
- انتشار : شنبه 8 اسفند 1394 - 17:52
هفده خطایی که تقریبا اکثر انسانها با آن روبرو هستند و تمام مشکلات انسانها از این خطاهای ذهنی در زندگی روزمره استفاده می کنند و دچار چالشهایی در روابط میان فردیشان میشوند.
۱) پیش گویی منفی: آینده را پیش گویی می کنید.که با پیش بینی فرق میکند. که اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است. مثلاً “در امتحان قبول نخواهم شد” یا “این شغل را به دست نخواهم آورد” .بدون شواهد پیامد رفتاری اش نا امیدی که میشود افسردگی و ترس میشود اضطراب
۲) ذهن خوانی : شما فرض را بر این می گذارید که می دانید آدم ها چه فکر می کنند بی آن که شواهد کافی در مورد افکارشان داشته باشید. مثلاً، “او فکر می کند من یک بازنده ام”.پیامد رفتاری اش میشود سوتفاهم
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 1874بار
- انتشار : شنبه 8 اسفند 1394 - 17:33
کدام اوّل بودهاند: مرغ یا تخممرغ؟ کدام اوّل بودهاند: افسردگی یا افکار بدبینانه؟ من به پرسش نخست پاسخ نمیدهم امّا پاسخم به پرسش دوم ممکن است باعث تعجب شما گردد.
در بسیاری از موارد، افسردگی در واقع حاصل افکار منفی است. هنگامی که اتفاق بدی روی میدهد، ما با افکاری از قبیل: «عیب از من است»، «من بدشانس هستم» یا «هیچ چیز هرگز به میل من پیش نمیرود»، شروع به سرزنش خود میکنیم. این افکار میتواند ما را در یک پلکان مارپیچی تا قعر افسردگی کامل فرو ببرد. بنابراین، همان گونه که ملاحظه میکنید «ما همانی هستیم که میاندیشیم».
این مفهوم، اصول راهنمایی است که در پشت درمانِ شناختی قرار دارد، یکی از انواع روان درمانیهای شناختی در قرن بیستم توسط نظریه پرداز، آرون تی بک در سال 1960 میلادی مطرح گردید. اگر ما به یک چیز بارها و بارها فکر کنیم، کمکم شروع میکنیم به باور کردن این که آن چیز حقیقی است و واقعیت دارد. برای غلبه بر افسردگی باید این افکار خودکار را متوقف سازیم و آنها را با افکار واقعیتر و مثبتتری جایگزین کنیم. با خفه کردن افکار بد در نطفه، میتوان جلوی افسردگی را پیش از آن که حتی آغاز شود، گرفت.
در درمانِ شناختی، رایجترین تحریفشناختی که در ادبیات علمی به آنها اشاره می شود 10 مورد زیر هستند که ما را به سمت افسردگی سوق می دهند. حال ببینید آیا شما خود متعلق به یکی از آنها می باشید.
تفکر همه یا هیچ :
جان به تازگی در محل کارش تقاضای ترفیع کرده است. امّا کار به کارمند دیگری که از او با تجربه تر است داده میشود. جان خیلی دوست داشت که به این موقعیت شغلی دست یابد امّا اکنون حس میکند که هرگز ترفیع پیدا نخواهد کرد. او حس میکند که از نظر شغلی یک آدم کاملاً شکست خورده است.
تعمیم افراطی:
لیندا خیلی تنهاست و غالباً اکثر وقتش را در خانه میگذراند. دوستانش به او پیشنهاد میکنند که برای صرف شام از خانه خارج شود و با دیگران ملاقات کند. لیندا فکر میکند که تلاش برای ملاقات کردن دیگران بیفایده است. او معتقد است که هیچکس واقعاً او را دوست ندارد و رفتار همه مردم ساختگی است.
- نویسنده : علی نظری
- بازدید : 1774بار
- انتشار : شنبه 8 اسفند 1394 - 17:19